دومین شادواره شهروندی قم، اینبار با پیوست گردشگری و فرهنگی، میزبان هنرمندانی شد که با دستهای پینهبستهشان روح سنت را در کالبد شهر دمیدند؛ هنرمندانی که بیهیاهو، اما پرغرور، روایتگر تاریخ و هنر قم شدند.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی قم فوری به نقل از ستاد خبری دومین شادواره شهروندی قم، جایی در دل غرفههای پرهیاهوی شادواره، بانویی میانسال با لبخندی آرام، نخهای رنگی را در هم میتنید؛ هر گره، هر بافت، صدایی بود از گذشتهای اصیل که هنوز نفس میکشد.
اینجا، در دومین شادواره شهروندی قم، هنر نه در قاب موزهها که در دل مردم، زنده و پرجنبوجوش، جاری بود. غرفههای صنایعدستی شادواره با رایحه چوب تازه، رنگ سفالهای لعابخورده، برق رزینهای شفاف و بافت نرم گلیمهای دستبافت، به تابلویی زنده از اصالت ایرانی تبدیل شده بود.
هنرمندان، یکییکی دستان خود را به کار گرفته بودند تا نشان دهند که هنر، هنوز از دل زندگی میجوشد، نه از دل کارخانهها. نمایش زنده خلق آثار هنری برای کودکان، نوجوانان و خانوادهها فرصتی بود تا بفهمند پشت هر شیء سنتی، دنیایی از صبر، مهارت و عشق نهفته است.
اینجا، سفال فقط گل نبود؛ خاطره بود. منبتکاری فقط چوب نبود؛ روایت بود. و گلیم، فقط تار و پود نبود؛ قصهای بود از مادرانههای خانههای قدیم.
نکتهای که در این دوره از شادواره، شور و شعف مضاعفی آفرید، پیوست گردشگری و حضور مهمانانی از کشورهای خارجی بود که محو تماشای خلاقیت و صمیمیت هنرمندان قمی شده بودند. غرفهها نه فقط محل نمایش، که عرصه گفتوگوی تمدنها و تلاقی فرهنگها شده بود.
در کنار هنر، بوی غذاهای محلی پیچیده در فضا، بخش خوراک سنتی را به قطعهای دیگر از پازل گردشگری فرهنگی تبدیل کرده بود. تجربهای که هم مزه داشت، هم رنگ، و هم معنا؛ بهویژه برای کودکانی که شاید اولینبار بود دست پخت مادربزرگهای ایرانی را میچشیدند.
قم، که روزی مهد صنایعدستی ایران بود، با بیش از سه هزار هنرمند فعال در بیش از ۳۰۰ رشته، امروز در مسیر بازگشت به قلههای فرهنگی خود گام برمیدارد. این شادواره، نماد همین بازگشت است؛ بازگشتی آرام، اما پرشکوه و مردمی. هر غرفه، نه فقط یک نمایشگاه که یک کلاس درس زنده بود؛ درس عشق، مهارت، صبوری، و خودباوری.
کودکانی که با ذوق نقش میزدند، نوجوانانی که با کنجکاوی سؤال میکردند، و مادرانی که با افتخار از فرزندانشان عکس میگرفتند، همه، پارهای از این منظومه فرهنگی بودند.
شادواره شهروندی قم، اینبار فقط شادی نبود؛ شعور بود، یادآوری بود، و تجلی دوباره روح شهر. شهری که با هنر، زندهتر از همیشه، نفس میکشد.